سلام
بعضی وقتها انقدر زندگی سخت میشه که حتی نمیتونی تو دلت با خدا حرف بزنی
خیلی سخته نتونی چیزی که تو دلت هستو به زبان بیاری
خیلی خسته ام نمیدونم چرا پشته این جعبه جادیی نشستمو دستامو
روی این صفحه پر از راز میچرخونم شاید دلم ظرفیتشو
از دست داده و اختیارشو دسته دستام داده خسته ام
باید حرف بزنم تا آروم بشم اما برای کی برای کی بگم
آه ای دل من چقدر ساده داری جولوی چشمام آب میشی
و من هیچ کاری نمیتونم برات بکنم خیلی خسته ام
شاید جای این حرفها اینجا نبود ولی باید یک جا میگفتم.
ببخشید دوستان
نظرات شما عزیزان:
|